222 روزگى ايپك
امروز ايپك 222 روزه شد یا بهتره بگم هفت ماه و نه روزه شد،این روزها لثههای ايپك خيلى اذیتش میکنه و همش لثه هاش محكم فشار مى ده و با دهن بسته صدا در مياره، حرف مورد علاقهش ميم هستش و کلمههایی که میگه ام م م ، ما ، هست منو اونگي صدا ميكنه ،خیلی هیجانزده میشه یه مدل خاص خودش تندتند نفس میکشه و بعدش با لبهاش صدا در میاره. همچنان عاشق پتوشه و مى ره زيره پتو و نفسشو حبس مى كنه ، هر كسى براى اولين بار مى بينه تعجب ميكنه و فكر مى كنن داره خفه ميشه، خواب شبش کمی بهتر شده ولی همچنان تا صبح چند بار بیدار میشه. جدیداً قبل از خواب شبش فقط من رو میخواد وحتی اگه از اتاق بیرون برم شروع میکنه به گریه کردن و وقتی بغلش میکنم آروم میشه و چه احساس عجیب و شیرینیه این وابستگی. این جور وقتها تازه باورم میشه مامان شدم. همچنان بغلیه و تو بغل بودن و به هر جاى ديگه ترجيح مى ده ،آینه رو دوست داره و هر جا آینه باشه از تو آینه پیدامون میکنه. و اين روزا ايپك خيلى با مزه شده ین و تغییراتش کاملاً محسوسه. دیگه خیلی کمتر غریبی میکنه و درکش از محیط خیلی بیشتر شده. تا بهش مى گم ايپك بوس لبهاش رو باز میکنه و میخواد صورتمون رو بخوره. غذا خوردنش هم بهتر شده. تخم مرغ هم به غذاش اضافه شده البته فقط زردش صبحها حریرهی بادوم و آرد برنج میخوره وموقع ناهار خوردن خودمون هم سوپش رو میخوره که یا با مرغه یا ماهیچه و بعداز ظهر هم دوباره حريره با موز ،بین وعدهها هم شیر میخوره. موهاش داره پر و بلند میشه. دخترمون از کچلی در اومده، جالبه ریشهی موهای جدیدی که داره در میاره حسابی روشنه و درست مثل بچگیهای خودم. همه میگن همه چيزش به مهدى رفته و بوری و سفیدیش به خودت رفته.
خوشحالم که هفت ماه از سختترین روزهای بچهداری رو پشت سر گذاشتم. کلاً هر چی ايپك بزرگتر میشه خوشحالتر میشم؛ هرچند میدونم دلم برای این روزهاش خیلی تنگ میشه. بچهها خیلی شیرین و بامزهن. با وجود سختیهایی که بچهداری داره ولی شیرینیش اونقدر زیاده که خستگیها رو از تن آدم در میاره و حسابی به آدم انرژی میده. منی که تا ظهر میخوابیدم الان از ساعتی که ايپك خانوم بیدار میشه با جون و دل در خدمتش هستم و انگار نه انگار تا صبح ده بار بیدار شدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی