ايپكايپك، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

ایپک نفسم

مستقل شدن

عزيزه دلم ديگه وقتشه كه برى توى اتاق خودت مثل يه خانم تنهايى بخوابى شما امشب تنهايى توى اتاقت خوابيدى منم كه دلم طاقت نمى اورد همش بالاى تختت بودم و نگاهت مى كردم عشقم ...
15 مهر 1392

مسافرت کوچولو

از اونجايى كه دلم خيلى واسه مامانم اينا تنگ شده بود و بابايي ام كلى كار داشت تصميم گرفتيم يه مسافرت كوچولو بريم سمت خونه مامان زرى شما خيلى خانم هستين توى راه اصلا اذيت نكردى و كل سفر همش خواب بودى عزيزم ...
9 مهر 1392

90 روز با ايپک

واى نفس مامان 90 روزه شدى .چقدر زود گذشت. باورت ميشه رفتي توي ٤ ماه؟!! انگار همين ١دقيقه پيش بود كه خدا تو رو كه از عسلم شيرين ترى به من ما هديه داد. توي اين ماه به خوبي سرت رو ميتوني نگه داري. ياد گرفتي دستتو بياري بالا بگیری جلو جشمات، از اول اين ماه هم شروع كردي به آغو آغو كردن و وقتي كسي باهات حرف ميزنه سعي ميكني جوابشو با زبون بي زبوني خيلي دوست داري باهات كسي حرف بزنه و وقتي باهات حرف ميزنيم ميخندي و زبون كوچولوتو مياري بيرون(بخورمش من). پسونك خور قهاري هم شدي و اگه پسونك نبود دستاي قشنگتو جايگزينش ميكني:). ياد گرفتي باهات و محكم فشار بدي و طي يك عمليات چريكي با باسنت ٣٦٠ درجه مي چرخي فوق العاده آدم اجتماعي هستی و با همه خوش و بش ميكني...
5 مهر 1392

ایپك با لباس بابا احمد

دخترم اين لباستو بابا احمد واست خريده بابا مى گه مثل همين لباس و واسه منم خريده . اين عكس تو گذاشتم تا بابا احمد و مامان زرى ببينن كه دخترم چه قدر خانم شده اين هم يه نيم رخ تپلى ...
20 شهريور 1392

مادر

  نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای مـــــــــــــــادر …   ...
15 شهريور 1392

بدون مامان زرى

دختر گلم امروز اولين روز زندگيت كه بدون حضور مامان زرى شروع كردى طفلى مامانم 70 روز از شما با عشق و علاقه مواظبت كرد واقعا خسته شد ، مامان جون دست گلت درد نكنه ، ايشالا بزرگ شدى خودت از مامان زرى تشكر مى كنى.
15 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایپک نفسم می باشد