١هفتگى
سلام دختر ناز و نحيفم الهى مامان قربون اون دستهاى كوچولوت بره ، عزيزه دلم خيلى روزاى سختيو مى گذرونيم ، چون شما نمى تونستين خوب نفس بكشى تا صبح هشتم يعنى دو روز بعد مونديم بيمارستان ، اين چند روز حالم خيلى بد بود از يك طرف وضعيت شما از طرف ديگه درد لگنم هم به درد بخيه هام اضافه شده بود 9 شما رو برديم دكتر به خاطر وزن كمت كلي دارو داد و واسه زردي هم بايد برى توى دستگاه دو روز توى دستگاه بودى همش گريه مى كردى دوست نداشتى چشماى نازت و بپوشونيم ، كار اين ده روز من همش گريه بود نگاهت مى كنم جيگرم كباب مى شه خيلي لاغر و ضعيفي. خداى مهربون يعنى دختر من خوب ميشه و رشد ميكنه>
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی