ايپكايپك، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

ایپک نفسم

٢هفتگى

1392/4/19 9:19
نویسنده : مامان مارال
191 بازدید
اشتراک گذاری
سلام ناناز اول از همه شناسنامه دار شدنت و بهت تبريك مى گم عزيزه دلم ، اسم دخترم ايپك يعنى به زبان تركى ابريشم خوش نام باشى گل مامان ،از اين روزا برات بگم خداروشكر كه بالاخره زردي ايپك جونم تموم شد و بالاخره بعد از 2 روز از زير دستگاه درش اورديم.چقدر اين 2 روز برام سخت گذشت.همش مواظب بودم چشبندش در نياد،درجه اش از ٢٨ بالاتر نره،به پهلو باشه،هر دو ساعت بيدار شه شير بخوره كه ضعف نكنه و....اينهمه شبا درست نخوابيدم حالا ٣شبم اصلا نخوابم طوري كه نميشه:). بهترين لحظه زندگيم موقعي بود كه دكتر گفت ديگه لازم نيست زير دستگاه باشه انگار دنيا رو بهم دادن و منم بدو بدو رفتم تا لباساشو تنش كنم و بغلش كنم.بگذريم... مامان عزيزم مثل فرشته دورمون ميگرده تمام كارهاى شمارو ميكنه به من ميرسه موقع شير خوردنه شما بايد پيش من بشينه هر دو ساعت يك بار هم بيدار ميشه بعد من و بيدار ميكنه تا به شما شير بدم ،با اينكه واسه ى شما غصه مى خوره ولى جلوى من به روى خودش نمياره و به من اميدوارى ميده ،تازه كلى مهمون دارى هم كرده مامانه عزيزم هر چى بنويسم كمه ولي ،،، خيلي خيلى خيلى خيلى خيلى خيلى خيلى خيلى خيلى خيلى ماهى، هميشه توى همه حالت باهام بودى و تنهام نذاشتى با تمام وجودم ازت ممنونم ، حالا از بابام واست بگم اول اينكه من و شما تخت خوابشو صاحب شديم بابام توي حال مى خوابه ،صبح كه از خواب بيدار ميشه نيم ساعت كنار تخت ميشينه و شما رو نگاه مى كنه بعد همش به من اميدوارى ميده و مى گه كه شما كلا خاله ريزه هستين و زياد چاق نمى شين ،راستى بالآخر 15روزه كه بودى مامان عزيزم تصميم گرفتن شمارو ببرن حموم من مى ترسيدم توي حموم نرفتم مامانم شما رو شستن وقتى اومدى بيرون مثل يه فرشته ى ناز بودى عاشقتم جوجه ى مامان ،

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایپک نفسم می باشد