ايپكايپك، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایپک نفسم

همدردى مادرانه

1392/10/23 14:49
نویسنده : مامان مارال
341 بازدید
اشتراک گذاری
عزیزم دیشب در طی وبگردی یه وبلاگ پیدا کردم که یه مامان بااحساس برای دخترش مینویسه و من کلی از مطالبش خوشم اومد و یه مطلب راجع به افسردگی پس از زایمان داشت که منم تقریبا همون احساسها رو داشتم ولی چون بلد نیستم بنویسم با تقلب اون مطلب رو برات میذارم تا بخونی و حس مادرانه رو درک کنی . اینم مطلب افسردگی پس از زایمان در زندگی مردم عادی صبح شروع روز و شب پایان آن است اما در زندگی من و امثال من ها کمی قضیه روز و شب متفاوت است. شاید اگر بخواهم یک روزم را مرور کنم لازم نباشد حتما از صبح شروع کنم. شاید ساعت 12 شب هم انتخاب بدی نباشد. از همین جا شروع میکنم. شیرت را خورده ای، پوشکت را عوض کرده ام ، "توی ده شلمرود " را با صداهای مخصوص الاغه و جوجه و غازه و حسنی و... برایت خوانده ام و دارم روی پا تکانت میدهم. به محض گفتن " لا لا لالا" صدای اعتراضت بلند میشود. بعد از کلی داد و بیداد و گریه موفق میشوم عملیات نیمه شب را با موفقیت به پایان ببرم. به آرامی تو را در تختت میگذارم. لای چشمهایت را باز میکنی. در دل ده تا صلوات نذر میکنم بیدار نشوی. نذرم قبول میشود. پاورچین از اتاق بیرون می آیم و به بابا تاکید میکنم "سر و صدا نکن". او هم از خدا خواسته به تخت هجوم میبرد. به دور تا دور اتاق نگاه میکنم. اسباب بازی ها، لباس ، ظرف های نشسته، گلوله نخ های بافتنی، ظرف میوه ، قابلمه، کفگیر و ملاقه و قاشق و کلی وسایل که حالا جزو اسباب بازیهایت شده و ... ، ترجیح میدهم سر جایشان بمانند. مسواکم را میزنم و دوباره این فکر به سرم می آید چه میشد دندان عقل نداشتیم و 28 تای دیگر هم به هم وصل بودند تا لازم نبود بین آنها را تمیز کنیم. . سرم را روی بالشت نگذاشته ام که صدای گریه ات بلند مشود. چند دقیقه ای تختت را تکان میدهم تا به خواب میروی. خدا را شکر میکنم که دوره " کولیکی ات " گذشته و 8 تا دندانت هم در آمده و الا خدا میداند که تا صبح چند بار این کار تکرار میشد. دو ساعت یکبار برای شیر بیدار شدن خیلی بهتر از چرت های کوتاه بین شیر دادن پیوسته شبانه است. *** نگاهی به ساعت میکنم. چقدر زود صبح شده است. دوباره یک صبح تکراری و پر کار شروع میشود. لباسها را پهن میکنم، اتاقها را مرتب میکنم، غذا درست میکنم،گردگیری میکنم. به کتابخانه که میرسم دلم میگیرد. چقدر دوست دارم یکی را بردارم و برای بار چندم بخوانم. *** هنوز ظهر نشده خسته ام. از وقتی بیدار شده ای یک دقیقه آرام نگرفته ای. نمیدانم چه چیزی را میخواهی کشف کنی که تمام گوشه گوشه خانه را میگردی. دوباره اسباب بازیهایت همه جا هست. یک لحظه که غافل میشوم تمام لباسها را از کشو بیرون ریخته ای و میخواهی از کشوها بالا بروی. *** بابا که از راه میرسد یک دنیا خسته ام. نمیدانم او خسته تر است یا من. هنوز جواب سلامش را نداد ه ام شروع به تخلیه عصبی میکنم." باز میوه های نرسیده خریدی؟ چرا گوجه ها له شده؟ کیسه فریزر یادت رفت؟ مگه نگفتم این پیازها به درد نمیخورند (خودم هم نمیدانم کدام پیازها به درد میخورند؟؟؟؟)". *** یک غروب دلگیر پاییزیست. دلم گرفته است. از خانه بیرون میزنیم. هنوز درست سوار ماشین نشده ایم که روسریم را میکنی و به سراغ دکمه های لباسم میروی. این قدر از سروکولم بالا میروی که ترجیح میدهیم پیاده روی کنیم. در کالسکه هم دائم در جنب و جوش هستی. بیشتر از ده دفعه کلاهت را میکنی و باز سرت میکنیم. به آرامش تمام مردم حسادت میکنم. *** چقدر دلم همه چیز میخواهد. یک بستنی قیفی که بدون فرار از دستهایت تا تهش را بخورم. یک شام آرام در رستورانی که سکوتش را برهم نزده ای. یک روز کوهنوردی، شنا، جنگل، دریا . یک فیلم مسخره در سینما که از اول تا آخرش را چیپس و پفک بخورم. یک مسافرت که از اول تا آخرش به شیر دادن و تعویض پوشک و بی خوابی نگذرد. چقدر دلم همه چیز میخواهد. *** دکترها اسمش را افسردگی پس از زایمان گذاشته اند. این که از خودم و روزهایم خسته ام. این که خیلی بیشتر با بابا سر به سر میگذارم. این که هر روز باید به من بگوید دوستم دارد و الا احساس میکنم دیگر دوستم ندارد.این که گاهی از همه چیز بدم می آید حتی بابا که عاشقش هستم. *** به روزهایم که نگاه میکنم افسردگیم توجیه میشود. روزهایی که لحظه لحظه هایش تغییر کرده اند. روزهایی که دیگر "برای من " نیستند. روزهایی که " برای تو " هستند. یک لحظه فکر میکنم حاضرم به روزهای خودم برگردم و تو نباشی؟ حاضرم دوباره روزهایم "برای من" باشند و تو "برای من" نباشی؟ چقدر فکر مسخره ای است. حاضرم خودم نباشم و تو باشی. روزهایم که در برابرت ارزشی ندارند. *** باید روزهای جدیدی بسازم. روزهایی که برای هر سه مان باشد. شاید این سخت ترین کار مادرانه ام باشد.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایپک نفسم می باشد