ايپكايپك، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایپک نفسم

اولين ماهگرد دخترم

      به اندازه یکماه مادری کردم ، خدایا شکرت خدایا بهم کمک کن تا بتونم ثمره زندگیمو به خوبی بزرگ کنم و همیشه در قبال ايپك رضایت داشته باشم و هیچ گاه کوتاهی نکنم. دختر گلم یک ماهه شدنت مبارک وزن:   3.100 دور سر:  34.5 قد :    49   ...
5 مرداد 1392

٤هفتگى

سلام عشق مامان خيلي احساس خوبي دارم خدارو شكر كم كم داري جون مي گيري كم كم بدن ضعيفت داره قوي مي شه ديگه از اون حالت نارس بودن داري درمياي وقتي شما خوب باشي منم خوبم پس هميشه خوب باش عزيزه دل مامان                 ...
4 مرداد 1392

٣هفتگى

گنجيشك كوچيك مامان ديگه زياد شرايط برام سخت نيست دارم به وضعيت جديد عادت ميكنم ، به اينكه نميتونم بيشتر از 2 ساعت بخوابم ، 23 تير يعنى وقتى 18 روزه شدى برديمت دكتر اصلا وزن اضافه نكرده بودى دكتر گفت كه شير من أصلا خوب نيست بايد بهت شير خشك بديم خيلى ناراحت شدم ، رفتيم دنبال شير خشك آپتاميل - پر كه مخصوص نوزادان نارس و كم وزن بود خيلى وضعيت شير خشك خراب بود اصلا گير نميومد خلاصه كلى به تمام دوست و آشناها زنگ زديم تا اينكه پيدا كرديم ، من فكر مى كردم نتونى بخورى ولى خدا رو شكر خيلي دوست داشتى ...
26 تير 1392

٢هفتگى

سلام ناناز اول از همه شناسنامه دار شدنت و بهت تبريك مى گم عزيزه دلم ، اسم دخترم ايپك يعنى به زبان تركى ابريشم خوش نام باشى گل مامان ،از اين روزا برات بگم خداروشكر كه بالاخره زردي ايپك جونم تموم شد و بالاخره بعد از 2 روز از زير دستگاه درش اورديم.چقدر اين 2 روز برام سخت گذشت.همش مواظب بودم چشبندش در نياد،درجه اش از ٢٨ بالاتر نره،به پهلو باشه،هر دو ساعت بيدار شه شير بخوره كه ضعف نكنه و....اينهمه شبا درست نخوابيدم حالا ٣شبم اصلا نخوابم طوري كه نميشه:). بهترين لحظه زندگيم موقعي بود كه دكتر گفت ديگه لازم نيست زير دستگاه باشه انگار دنيا رو بهم دادن و منم بدو بدو رفتم تا لباساشو تنش كنم و بغلش كنم.بگذريم... مامان عزيزم مثل فرشته دورمون ميگرده تمام...
19 تير 1392

١هفتگى

سلام دختر ناز و نحيفم الهى مامان قربون اون دستهاى كوچولوت بره ، عزيزه دلم خيلى روزاى سختيو مى گذرونيم ، چون شما نمى تونستين خوب نفس بكشى تا صبح هشتم يعنى دو روز بعد مونديم بيمارستان ، اين چند روز حالم خيلى بد بود از يك طرف وضعيت شما از طرف ديگه درد لگنم هم به درد بخيه هام اضافه شده بود 9 شما رو برديم دكتر به خاطر وزن كمت كلي دارو داد و واسه زردي هم بايد برى توى دستگاه دو روز توى دستگاه بودى همش گريه مى كردى دوست نداشتى چشماى نازت و بپوشونيم ، كار اين ده روز من همش گريه بود نگاهت مى كنم جيگرم كباب مى شه خيلي لاغر و ضعيفي. خداى مهربون يعنى دختر من خوب ميشه و رشد ميكنه>         ...
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایپک نفسم می باشد