اولين پارك گردى ايپك خانم
عزيزه دلم به خاطر شرايط آب و هواى بندرعباس من نمى تونستم تا امروز ببرمت بيرون اخه هوا خيلي گرم بود اذيت مى شدى ، امروز هوا نسبت به روزهاى گذشته خيلى هوا بهتر بود من و بابا تصميم گرفتيم براى اولين بار با شما بريم پارك ,خيلي خوش گذشت شما هم مثل هميشه خيلى خانم بودى
نویسنده :
مامان مارال
11:24
111 روزگى ايپكم
خوشگل ناز مامان و بابا امروز26 مهر 1392، 111 روزه شد. روزی که یه دونه یک دیگه اضافه بشه حدود سه سالته و کلی واسهی خودت خانوم شدی. این روزها به سرعت برق میگذره و من دارم نهایت تلاشم رو میکنم که حسابی قدرش رو بدونم و لذت ببرم. وقتی موقع شیر خوردن انگشتم رو محکم میگیری و تو چشمام نگاه میکنی و در حالی که شیشه تو دهنته از خودت صدا در میاری میخوام رو ابرها پرواز کنم و از خدای خودم برای این همه عشق تشکر کنم. وقتی برای اینکه بیای بغلم دستهای کوچولوی نازت رو به سمت من باز میکنی، فقط در آغوش گرفتنت وجودم رو آروم میکنه. وقتی موقع خواب در حالی که بابا خوابیده با من حرف میزنی و تازه دلت میخواد بازی کنی تمام خستگی روزم رو فراموش میکنم و با انر...
نویسنده :
مامان مارال
10:13
مستقل شدن
عزيزه دلم ديگه وقتشه كه برى توى اتاق خودت مثل يه خانم تنهايى بخوابى شما امشب تنهايى توى اتاقت خوابيدى منم كه دلم طاقت نمى اورد همش بالاى تختت بودم و نگاهت مى كردم عشقم ...
نویسنده :
مامان مارال
10:21
مسافرت کوچولو
از اونجايى كه دلم خيلى واسه مامانم اينا تنگ شده بود و بابايي ام كلى كار داشت تصميم گرفتيم يه مسافرت كوچولو بريم سمت خونه مامان زرى شما خيلى خانم هستين توى راه اصلا اذيت نكردى و كل سفر همش خواب بودى عزيزم ...
نویسنده :
مامان مارال
12:18
90 روز با ايپک
واى نفس مامان 90 روزه شدى .چقدر زود گذشت. باورت ميشه رفتي توي ٤ ماه؟!! انگار همين ١دقيقه پيش بود كه خدا تو رو كه از عسلم شيرين ترى به من ما هديه داد. توي اين ماه به خوبي سرت رو ميتوني نگه داري. ياد گرفتي دستتو بياري بالا بگیری جلو جشمات، از اول اين ماه هم شروع كردي به آغو آغو كردن و وقتي كسي باهات حرف ميزنه سعي ميكني جوابشو با زبون بي زبوني خيلي دوست داري باهات كسي حرف بزنه و وقتي باهات حرف ميزنيم ميخندي و زبون كوچولوتو مياري بيرون(بخورمش من). پسونك خور قهاري هم شدي و اگه پسونك نبود دستاي قشنگتو جايگزينش ميكني:). ياد گرفتي باهات و محكم فشار بدي و طي يك عمليات چريكي با باسنت ٣٦٠ درجه مي چرخي فوق العاده آدم اجتماعي هستی و با همه خوش و بش ميكني...
نویسنده :
مامان مارال
10:33
تولد 3 ماهگيت مبارك.
ایپك با لباس بابا احمد
دخترم اين لباستو بابا احمد واست خريده بابا مى گه مثل همين لباس و واسه منم خريده . اين عكس تو گذاشتم تا بابا احمد و مامان زرى ببينن كه دخترم چه قدر خانم شده اين هم يه نيم رخ تپلى ...
نویسنده :
مامان مارال
15:15
مادر
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای مـــــــــــــــادر … ...
نویسنده :
مامان مارال
22:37
بدون مامان زرى
دختر گلم امروز اولين روز زندگيت كه بدون حضور مامان زرى شروع كردى طفلى مامانم 70 روز از شما با عشق و علاقه مواظبت كرد واقعا خسته شد ، مامان جون دست گلت درد نكنه ، ايشالا بزرگ شدى خودت از مامان زرى تشكر مى كنى.
نویسنده :
مامان مارال
12:34
واكسن دو ماهگي
ایپک عزيزم امروز واكسن دو ماهگيتو زدي خيلي گريه كردي عزيزم پاي چپت درد نمي كرد فقط پاي راستت درد مي كرد تا تكونش مي دادي گريه هات شروع مي شد خلاصه تا ساعت 4 صبح بغل بودي تا ديكه كم كم دردت تموم شد خدارو شكر اولين واكسنتو زديم خيلي استرس داشتم خودم و واسه شرايط سخت آماده كرده بودم ولي اون جوري كه فكر مي كردم نبود قد:٥٢ سانتی متر دور سر :٣٦/٥ وزن: ٤/١٠٠ گرم
نویسنده :
مامان مارال
22:37